عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش اومدین امیدوارم خوشتون بیاد

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان برای همه و آدرس minoo1380.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 36
:: کل نظرات : 22

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 5
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 5
:: بازدید ماه : 280
:: بازدید سال : 344
:: بازدید کلی : 42984

RSS

Powered By
loxblog.Com

اطلاعات لطفا
چهار شنبه ساعت | بازدید : 213 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

((برای خواندن این داستان زیبا لطفا به ادامه مطلب بروید با تشکر))


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...
پشت پیستاژ
چهار شنبه ساعت | بازدید : 215 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

مروز رفتم اداره پست خیلی هم عجله داشتم به اولین باجه که رسیدم گفتم:

آقا ببخشید,"!پشت پیستاژ!" کجاست؟

بنده خدا خیلی عادی گفت:کجا بهت آدرس دادن؟

نمیدونم,اداره شماست از من میپرسی؟

آخه من باید بدونم "پیست...اژ" کجاست که بگم "پشتش"کجاست!!

(بیچاره فکر کرد دارم آدرس می پرسم و "پیستاژ" هم اسم جاییه)

شما نمیدونی قسمت "پیشتاز"کجاست؟

تو میخوای بری "پشت" "پیشتاز" چکار کنی؟اونجا کسی رو راه نمیدن!

آقای محترم من "پشت" جایی نمیخوام برم,میخوام برم"پشت پیستاژ"...

یارو که دیگه کلافه شده بود بلند شد گفت:چی میگی بابا تو؟!!"پشت" کجا میخوای بری؟!!

منم شاکی گفتم:میخوام این لامصب رو با پست اکسپرس بفرستم

یارو یه سه ثانیه ای تو چشای من نگاه کرد......دیگه نتونست جلو خودش رو بگیره,افتاده بود کف

زمین عین سوسک برعکس شده از خنده دست و پا میزد!!!

منم هم خندم گرفته بود هم مثه این بچه ها که تازه زبون باز میکنن و نمیتونن منظورشون رو برسونن عصبی شده بودم
رفتم پیدا کردم این خراب شده کذایی رو کارم رو انجام دادم دارم میرم بیرون,یارو منو دید دوباره زد زیر

خنده,صدام کرد گفت بیا جلو,رفتم جلو آروم میگه:جون مادرت یه بار دیگه بگو "پست پیشتاز"!!!!

منم یه نفس عمیق کشیدم,تمرکز کردم,با یه مکث طولانی گفتم.............: "پشت پیستاژ"!!!!!

از زور ناتوانی میخواستم گریه کنم!!!

 بماند که اون بنده خدا چه حالی داشت دیگه!:|متعجبمتعجبمتعجب


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
موبایل عزیز
چهار شنبه ساعت | بازدید : 237 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

موبایل عزیز:

من تو را پرت میکنم!

لهت میکنم!

به تو فحش میدهم!

با مشت روی صفحه ات می کوبم!

تو را گم می کنم!

اما یک لحظه بدون تو دوام نمی آورم!

به افتخار همه موبایلا از همه ببشتر ضربه میبینند ولی همیشه با ادمند


|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
پروانه
چهار شنبه ساعت | بازدید : 207 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن…

پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم

کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود.»

پیرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا… اسم رستوران چی بود؟»

پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای

هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن،

 اسمش چیه؟»

پیرمرد دوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!»

بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!»

گریه


|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
حال همه ی ما خوب است.
چهار شنبه ساعت | بازدید : 216 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

سلام.
حال همه ی ما خوب است.
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.

با این همه عمری اگر باقی بود٬
طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد
و نه این دل ناماندگار بی درمان...

تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
میدانم همیشه حیات آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تو لااقل حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟

راستی خبرت بدهم خواب دیده ام
خانه ای خریده ام
بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار
هی بخند

بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت.
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد.
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟

نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد،
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت مینویسم:

حال همه ی ما خوب است،
اما تو باور نکن.

سید علی صالحی | نامه‌ها


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
اس ام اس
چهار شنبه ساعت | بازدید : 207 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

بابام فارسی کتابی اس ام اس میده

یه بار بابام پیام داد : سلام آیا میتوانی نان بخری ؟

منم پیام دادم : آری پدر به سرعت خودم را به نانوا خواهم رساند و از شاتر طلب نان خواهم کرد

پدر از شاتر چند عدد نان طلب کنم ؟

زنگ زد بهم گفت : پدر سگ منو مسخره میکنی اگر جرأت داری امشب بیا خونه و قطع کرد

  آیا به نظر شما امشب من به خانه خواهم رفت ؟؟ خندهخنده


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
زن جماعت
چهار شنبه ساعت | بازدید : 237 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )
_ﻣﺴﺎﻓﺮ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﻣﺪﺍﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﯾﻢ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ، ﺩﺳﺘﺶﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭﺟﻤﻊ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡﺍﻭ ﮔﺸﺎﺩﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﻣﻮﻗﻊ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻀﻼﺕﺑﺪﻧﻢ ﺍﺯ ﺑﺲ ﻣﻨﻘﺒﺾﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺩﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺩ .

( ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺟﻠﻮ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻡ! )
_ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﭘﺸﺖ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺳﺘﻮﻥ ﻓﻘﺮﺍﺗﻢ ﻓﺮﻭﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﯾﺎﺩﻡﻫﺴﺖ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻥ ﻗﺪ ﭼﻨﺪﺍﻧﯽﻫﻢﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﺤﮑﻢﺑﮑﻮﺑﻢ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﺵ، ﭼﯿﺰﯼ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﻓﮑﺮ
ﮐﺮﺩﻩ ﺧﻮﺷﻢ ﺁﻣﺪﻩ ﮐﻪﺣﺎﻻ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ.

(ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ! )

_ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ،ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺯﯾﺎﺩ ﻫﻢﺷﻠﻮﻍ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺍﻭ ﻫﻢ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪﻭﻟﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ 10 ﺳﺎﻧﺖ ﺍﺯ 100 ﺳﺎﻧﺖ ﻣﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻦﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ
ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ” ﭼﻪ ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ” ﻭ ﺩﺳﺘﻢﺭﺍ ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢﺍﻣﺎ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﻠﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ .
  (ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﻗﺪﻡ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯽﺁﻣﺪﻡ!)

_ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﺯﻣﻨﺘﻬﺎ ﻋﻠﯿﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﺪ، ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ 8 ﻧﻔﺮ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻫﻢﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢﮐﺮﺩ . ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﯾﺶ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎﯾﺴﺘﺪ، ﺟﺎ ﺧﺎﻟﯽﺑﺪﻫﺪ، ﺭﺍﻩ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ.

(ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ! )

_ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺁﮊﺍﻧﺲ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺁﯾﻨﻪ ﻧﮕﺎﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯽﺯﻧﺪ . ﺳﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﻪ ﺯﺍﻭﯾﻪ 180 ﺩﺭﺟﻪ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﯿﺸﻪﺑﮕﯿﺮﻡ . ﻣﺪﺍﻡ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﺪﻭ ﺍﺯ ﺗﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ . ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺸﻨﯿﺪﻥﻣﯽ ﺯﻧﻢ . ﻣﻮﻗﻊ ﭘﯿﺎﺩﻩﺷﺪﻥ ﺑﺲ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﭼﺮﺧﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺻﺎﻑ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ . ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺳﺎﻟﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﻘﯿﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﻪﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﻢﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺍﺯ ﺁﺭﻧﺠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻮﺍﺳﻢ
ﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍﺑﺎ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

(ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﯽ ﺁﻣﺪﻡ!)

_ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭘﺸﺘﯽ ﺗﺎ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺴﺘﻢ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼﺑﻮﻕ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺭﺍﻩﻣﯽ ﺩﻫﻢ . ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ ﻧﯿﺸﺶ ﺑﺎﺯﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻧﺪﺍﻧﻬﺎﯼﺯﺭﺩﺵ ﺍﺯ ﻟﺒﺎﻥ ﺳﯿﺎﻫﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
(" ﺧﺎﻧﻢﻣﺎﺷﯿﻦ ﻟﺒﺎﺳﺸﻮﺋﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻫﺎ ")
_ﻣﺴﺎﻓﺮﻫﺎﯼ ﺗﻮﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﯿﺸﺸﺎﻥ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺗﺎﺑﺮﺳﻢ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻫﺰﺍﺭ ﺗﺎ ﺣﺮﻑ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ ﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻮﺍﻇﺐﻣﺎﺷﯿﻨﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪﻓﺮﻣﺎﻧﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﻦ ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺎﻧﻨﺪ ﺑﺎﺷﻢ . ﻣﻮﻗﻊﺭﺳﯿﺪﻥ ﺧﺴﺘﻪﻫﺴﺘﻢ، ﺍﻋﺼﺎﺑﻢ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ .

(ﺗﻘﺼﯿﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﺯﻥ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥﺭﻓﺘﻦ!)
ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺗﻨﺪ .متعجبمتعجبمتعجب

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
دروغ یا راست؟
چهار شنبه ساعت | بازدید : 225 | نوشته ‌شده به دست minoo | ( نظرات )

سقراط گفته: یونانی ها دروغگو هستند ولی خود سقراط هم یونانیه پس دروغ میگه که یونانی ها دروغ میگن پس یونانیها راستگو هستند و سقراط هم که یک یونانیه پس راستگوست پس راست میگه که یونانیها دروغگو هستند

پس...........آخر یونانیها دروغگواند یا راستگو !؟مردد


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1